یه شب که داشتم پسرمو میخوابوندم!

یه شب که داشتم پسرمو میخوابوندم!

- پسرم تو که  هنوز نخوابیدی؟..

زبان

- نکنه منتظری قصه برات بگم..

- مژه

- بیخود... امشب از قصه خبری نیست ...بگیر بخواب ببینم..خوابم میاد بدجور!!

- گریه

- هیسسسس..مگه نمیبینی بابات خوابیده..

- ابرو

- خیله خب میگم..بشرطی که قول بدی زودی بخوابی..

-هورا

- خب..یکی بود یکی نبود..

- خیال باطل

- زیر گنبد کبود....راستی مسواکتو  زدی؟...ببینم دندوناتو..

- نیشخند

- افرین پسرم....ای..وای ..عزیزم بذار ببینم این کیه نصفه شبی زنگ میزنه..

-کلافه

-   -منتظر

- خمیازه

- خواب

- ببخش پسرم ..خالت بود...... ..پسرم ؟!!...خوابیدی؟!!..چرا پتو روت نکشیدی ؟!!..الهی مامان فدات بشه..خوب بخوابی عزیزم..مشالا خالته دیگه چونش گرم بشه..دیگه ول کن نیست..اینقدر حرف زد خواب از سرم پرید..برم کتاب رمانمو بخونم بلکه شاید خوابم ببره..

این پست از وبلاگ دوردونه(پری دوردونه)کش رفته شده.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده : danial | دو شنبه 29 خرداد 1391 - 17:5 |